این هم بخش آخر سریال جیمی هندریکس! چه مسیری رو اومدیم تا رسیدیم اینجا! ما قصه رو از زمان لغو قانون برده داری و بدنیا اومدن پدربزرگها و مادربزرگهای جیمی هندریکس شروع کردیم. براتون تعریف کردم که مامان و بابای جیمی چطوری به دنیا اومدن، چطوری بزرگ شدن، چطوری با هم آشنا شدن و چی شد که ازدواج کردن. بعدش، از بدنیا اومدن خود جیمی هندریکس گفتم. که چه کودکی عجیب و غریب و سختی داشت، چی شد که به موسیقی علاقمند شد و تحت تاثیر چه چیزایی جدی و محکم چسبید به یاد گرفتن گیتار. جیمی بزرگ شد و با کلی گروه کار کرد و از خیلی چیزا و خیلی آرتیستها تاثیر گرفت تا اینکه سر از انگلیس در آورد و تونست اونجا گروه خودش یعنی جیمی هندریکس اکسپرینس رو راه بندازه و سه تا آلبوم باهاش منتشر کنه. پروسه ساخت و انتشار هر سه تا آلبوم رو هم براتون تعریف کردم. طبق روال مرسوم پادکست هم داستان رو اینجا تموم نکردیم و ادامه دادیم. گفتم که چی شد که جیمی با گروهش به مشکل خورد و زندگی براش سخت شد، که باعث شد بیشتر از قبل به مواد و الکل پناه ببره. آخر سر هم داستان ما رسید به اونجایی که جیمی رو توی فرودگاه کانادا به جرم حمل مواد بازداشت کردن. حالا، بریم که توی این قسمت داستان جذابمون رو تموم کنیم